وقتے جـِسم و روحَـت در مـَرزهـآے بـُودטּ کـَسے
بـہ دآم مے اُفتـَد ...
انگــآر از جهـآטּ بہ مُدتے نــآمَعلوم
حـَـذف شُده بـآشے ...!
انگــآر اُفتــآده بـآشے در جـَهـآטּ ِ کوچکے کہ
بہ حـَد ِ آغُوش ِ او گـُنجــآیش دآرد ....!
خـَستــِﮧ کـِﮧ مـے شَوم
سـَرَم را میـ ـان دَست هایـَم میگیرَم
آنقـَدر تکرارَت میکـُنم تا بالا بیاوَرَم !
مـَـن انتقــ ـام زجـــرِ
تمـــام لحظـِﮧ هـاے بـے تــُـو بـودن را
بـــالاخـــره از " خــــ ُـودم " خواهــَـم گـِرفت . . . !
قدلم میخواهد تمامِ حسِ نابم را برایت بنویسم!
میدانی، گاهی دلم میخواهد از شدت این دوست داشتن بمیرم…
میخواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم
یکی بود ، یکی … بیخیال …!!!
خلاصه اش میشود دوستت دارم …
احساس مرا اندازه نگیر …
تو را بی اندازه دوست دارم … !
وقتی دو نفر از هم جدا میشن ....
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ؛
چون به قلب همدیگه زخم زدن !
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ؛
چون زمانی همو دوست داشتن !
تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن ...
*•.*•.¸★★¸.•¨ ✗دوســــــــــــــــــتَتْــــــــــ دارَمْــــــ✗*•.*•.¸★★¸.•¨
میانِ دَستانِ سَنگینــَتـْــ ڪـﮧ حَلقــﮧ میڪُنے دور تـَنَمـْـ
میانِ گرماے تــَنَتــْ ڪه تَمامــَمـْ دَر آن گــُمـ میشَوَد
هےـچ ڪَس دَسْتَش بـ ـﮧ
مـَن و غُصهـ ها وَ خَنْده هایــَمــ نمیرسَد
و به اوج ِ دلتـَنْگے ها و تـَنهایے هایَمــ
مـَمنون ڪـﮧ هــَسْتے . .
لذَتِ آغوشـــــــــ بے دَغـْدَغـﮧ و عشق ِ نابتــــــ رو
با هیچــــــ چیز عـَوَض نمےکـُنـَمــــ
میدانـــــــــــــــــــے.؟؟
✗دوســــــــــــــــــتَتْــــــــــ دارَمْــــــ✗
دوسْت دارمـ تورا و آن گرماے تَن همیشه داغَتْ را . .
آن هنگام ڪه بے پروا میسوزانے امــ
در عطش ِ خواستـَنَتــــــ . .
به سلامتی اونی ک
اگه صد دفعه هم ناراحتش کنی هربار میگه
این دفعه ی اخریه ک میبخشمت
ولی باز با اخم میاد توی بغلت . . .
ب سلامتی ...
خدایا .......
سپردمش به تو.....اما یه خواهشی ازت دارم....
یه روزی.....
یه جایی...
بغل یه غریبه...
وقتی سرمسته...
بدجوری یاد من بندازش...
شکـــ نکـــــن !
آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه
گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !
قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !
برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود
آنقـــــدر خــــوشـــبـ ♥ــتـــــ میکنــم کـــه
بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے
بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ !!!
نـہ از اومـدטּ کسـے ذوق زده میشم ،
نہ کسے از ڪنآرمـ بره حوصلـہ دارمــ نآزشو بـخـرمــ ڪہ بـرگرده ...
مـטּ آدمــ بے احسآسے نیستمـ !
مـטּ بے معرفـتــ و نآمرد نیستمــ ...
فقط خستہ امــ ...
از همـہ چے !
چون یہ زمآنے ڪسآیے وارد زنـدگیم شـدטּ
ڪـہ یہ سرے بـآورامو از بیـטּ بـردטּ ...
روز میلادم گذشت
متفاوت تر از همیشه...
صفحه ای از زندگی ام را آغاز کرده ام...
بی روح... بی احساس... خالی از عشق و خاموش
رنگ و بویی تازه می خواهم... آرزوی تازه می خواهم
پ.ن: آنچنان در لاک خود بودم که 7 روز از روز میلادم بی آنکه بدانم گذشت...
به این تن شکسته نزدیک تر از لباسی
منو تو بهتر از من انگار که می شناسی
ای اشنای تازه، عشقو برام اوردی
منو از غم گرفتی، به شادیها سپردی، به شادی ها سپردی
براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست
...اینجا مینویسم شاید گذر زمان تو را هم یه روز برای خواندن این مطلب به اینجا بکشاند
من همانم که با اینکه میدانستم تو نمیتوانی با من باشی ولی باز دوستت داشتم.
منی که میدانستم بیشتر از نصف حرفهایت راست نبود ولی به احترام دلم باور میکردم!
و ندانستی که آنهایی که نصف شب با آنها میحرفی و وقتی اس ام اس هایی من نمیآیند میگفتی
لابد حافظه پر شده است!!!!
همه رفتنی أند و فقط چند روزی تو را میخواهند.
من تمام اینها را میدانستم. ولی دوستت داشتم
خدایا توببین چطورشکستم چرا این آدما اینقده پستن
خدایا توببین چقدر غریبم ببین چطور منو دادن فریبم
خدایا توببین چطور له هم کرد همونی که منو عاشق ترم کرد
خدایا توببین چه کرده با من همونی که می گفت دوستت دارم من
خدایا توببین چه دردی داره وقتی مردنتم فرقی نداره
خدایا توببین دستامو پس زد به جای پرزدن واسم قفس زد
خدایا توببین چه بی کسم من برای زندگی بی نفسم من
خدایا توببین دارم میمیرم بزار بیام پیشت آروم بگیرم
خدایا من دیگه نفس ندارم بزار بیام پیشت قفس ندارم
خدایا این ترانمم تموم شد نیومداون کسی که آرزوم شد
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست
و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم
و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم
ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم
تو راحس میکنم هردم
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی
من از شوق تماشایت
نگاه از تو نمیگیرم
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار
ولی...افسوس...این رویاست
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم
تو با من مهربان بودی
واین رویا چه زیبا بود
ولی.... افسوس.... که رویا بود
وقتی چشمـانم را روی هم می گذارم
خواب مـرا نمی بـرد
تـــو را می آورد !
از میانــ فرسنگ ها
فاصلـه ...!
انصاف نیست …
دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …
و آنقدر بزرگ باشد …
که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی … !
خونه بوی نم میده
وقتی که نیستی دلتنگی نعره میکشه!
کلافه شدم....از همه دنیا!
کاش بودی تا افطار روزه ی دلمردن رو با لبهای تو باز میکردم!
درد مـــن،
چشمانـــی بـــود کـــه
بـــه مـــن " اشک " هدیـــه میـــداد
و بـــه دیگـــران " چشمـــک " ..........!
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...
همین که دستت رو آروم بگیره.....
یه فشار کوچیک بده.....
این یعنی من هستم تا آخرش.....
دیشب با خدا دعوایم شد ......
با هم قهر کردیم .....فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد.....
رفتم گوشه ای نشستم .... چند قطره اشـک ریختم..... و خوابم برد
صبح که بیدار شدم .... مادرم گفت...
نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانـی" می آمد ....!!
رهایم کنید
میخواهم خودم باشم ، خودِ خودم
خسته شدم بس که رقاصه شما بودم می خواهم عریان شوم
عریان عریان
از تمام وابستگی ها و اما و اگرها
می خواهم جامه خود را از تن بر کنم
سبک شوم مثل قاصدک رهایم کنید
می خواهم چرخ بزنم ، درآسمان صبح ، سوار بر نسیم
سبک چون قاصدک ، می خواهم عریان شوم از تو
از همه کابوس ها
رهایم کنید...
درد می کشم ، درد !
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست !
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ، اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین . . .